فوتبال در دنیای مدرن شاهد تقییرات بسیار زیادی در روشهای بازی و شرح وظایف بازیکنان بوده است به طوری که شاهد ایجاد پست ها و اصطلاحات جدیدی در فوتبال هستیم. قبلا در مورد پستهای فوتبال به طور کامل صحبت کرده بودیم. یکی از این پست ها تازه جدید دنیای فوتبال وینگر معکوس یا inverted winger است. در این مقاله در فوتسال لرن نگاهی خواهیم کرد به این پست کلیدی فوتبال در فوتبال مدرن.
وینگر معکوس یا inverted winger چیست؟
سوال این است که چرا یک “وینگر” یا بازیکن” بال ” کناری در منطقه ای غیر تخصصی بازی می کند ؟
آیا “وینگر های ” سنتی مرده اند؟ و سوال دیگر اینکه تاثیرات تاکتیکی این نوع بازی ها در چیست؟
به نظر می رسد نسل جدیدی از مهاجمان یا وینگرهای ظهور کرده اند یا در حال ظهورند که به گونه دیگر بازی میکنند.در دوره ای از فوتبال با توجه به تغییرات در سیستم های بازی، وینگر ها برای مدتی محدود شدند و یا اینکه به شکل دیگری درآمدند.
در اینجا برای روشن شدن بحث تعریفی از “وینگر” ارائه می دهیم که به ادامه مطلب کمک کند. در اصطلاح کلاسیک “وینگر ” به بازیکنی اطلاق می شود که در پُشتِ او مدافع قرار دارد و در مسیر از خطوط طولی همانند یک گوش در تردد باشد. مثلاً اگر تیمی با سیستم 4-4-2 خطی بازی کند دو “وینگر” یا “بال ” در چپ و راست خواهد داشت. اما اگر 4-2-3-1 بازی کند این “بال” دیگر وجود خارجی ندارد، بلکه به شکل دیگری در آمده است. به همین دلیل برخی سیستم ها با “وینگر ” و برخی دیگر بدون “وینگر” بازی میکنند.
البته در همان سیستم 4-4-2 خطی نیز اگر هافبکها به شکل لوزی بازی کنند، بال های کناری به وسط زمین خواهند آمد و عملاً “وینگر”یا “بال” در زمین وجود ندارد، بلکه شکل بازی و وظایف آنها تغییر کرده است.
بازی معکوس “بال” ها یا “وینگر”ها به همین حالات محدود نمی شود. برخی از مربیان از بازیکنان خود، که در یک پا تخصص دارند، در سمت دیگر زمین از آنها استفاده می کنند. نمونه بارز آن “لئو مسی” است که باتوجه به چپ پا بودن در سمت راست بازی می کند.
این اتفاق فنی چند دلیل می تواند داشته باشد. یکی اینکه وقتی چپ پا ها در سمت راست بازی کنند حرکات آنها به جای بازی کلاسیک حمله از کناره ها و ارسال ها، حمله به عمق خواهد بود و این نوع بازی برای مدافعین حریف در مهار او مشکل ایجاد می کند. “هربرت چاپمن” یکی از مربیانی است که بیشترین تحولات را در دنیای فوتبال در زمان خود به وجود آورد. او در سال 1۲2۱قبل از تغییر در قانون آفساید به بازیکنان “وینگر ” خود در نوع بازی آنان تحول بخشید.
او به عنوان مربی در” هادرسفیلد” در سال 1۲22در جام حذفی پیروز شد و در لیگ برتر سه عنوان پیاپی قهرمانی کسب نمود. دو بازیکن او “جورج ریچاردسون” و “بیلی اسمیت” که همیشه کلیشه وار در حال لمس خط کناری بودند، این بار با دستور او به عمق زدند و در کانال های عمقی بازی کردند. “چاپمن” می گفت که این “اگر چه کمتر دیده میشود اما کشنده تر است.
” هوشمندی مربی در زمانهای مختلف میتواند تاکتیک های گوناگونی خلق کند.” چاپمن” میگفت به جای یک بازی تکراری و بدون برنامه با دویدن در خط طول، جایی که فقط یک گزینه دارید و آن هم سانتر کردن است، بهتر خواهد بود که متفاوت باشید. “آرسنالِ” “چاپمن” بعدها به دلیل داشتن بال های مدرن بیشترین موفقیت ها را کسب کرد. این “بال ها” به جای منزوی شدن در کناره ها، به گونه ای هوشمندانه و خلاق، راه را به عمق باز می کردند.
البته میتوان تصور کرد که پس از فصل پاییزِ انگلستان ، در آن زمان، زمینها نامرغوب می شدند و بازی در عمق امکانپذیر نبود. پس تاکید روی بازیکنان کناری و حمله از کنار، در دستور کار قرار می گرفت. سالهای پس از جنگ جهانی دوم، انفجاری از ظهور “وینگر”های انگلیسی بود که رخ داد. کسانی مثل “ماتئوس”،”فینی”، شاکلتون”، “بابی لانگتون” و غیره پدید آمدند.
مشکل اما ظهور تفکر فوتبال “جمع گرایانه” بلوک کمونیسم بود که در برابر تفکر “بازی باز” یا “گسترش بازی” مبتنی بر حرکات فردیِ و ارسال از جناحینِ انگلیسی قرار گرفته بود. طبق گفته “کاشیکین”، از اصول اصلی فوتبال” روسیه” جمع بازی کردن بود.
بنابراین برای آنها بازی فردی در درجه دوم اهمیت قرار داشت. مهمتر از آن بازی گروهی بود که براساس این تفکر، هرگز نباید سبک و مهارت فردی به بازی گروهی آسیب می ساند.واقعاً برای یک “بال ” یا “وینگر” سنتی، در سبک های قدیمی فوتبال، چه حادثه ای رخ میداد. تغییرات زمانی برجسته تر می شد که گرایش به سمت دفاع چهار نفره بیشتر شد و دفاع سه نفره آرام آرام در محاق فرو رفت.
این تغییر جهت اما از مجارستان آغاز شد که شوروی و برزیل 1950 نیز به آن روی آوردند. پس از موفقیت برزیل درسال 1958 این تاکتیک جهانشمول شد. بدین ترتیب دفاع سوم در سیستم “دبلیو ام”- “W-M” به جلو رفت و تبدیل به یک “پیوت”، “Pivot” گردید.
این گونه بازیکنها در واقع هافبکی چند کاره بود. به او هافبک “محوری” یا” لولا” هم گفته میشد. در آن زمان یکی از رایج ترین تاکتیکها در فوتبال تغییر جهت بازی از سمتی به سمت دیگر بود که شما با این حرکت می توانستید دفاع حریف را از برتری عددی خارج کنید. که در این صورت برای “وینگرها” ی سمت دیگر فضای مناسب برای عملیات فراهم می شد و او به عمق می زد یا در برخی موارد “فول بک” و دفاع کناری و هم به کمکش می آمد.
به همین دلیل دفاع سه نفره آسیب پذیرتر می نمود. بنایر این به یک دفاع اضافی نیاز میشد تا تعادل را در دفاع فراهم کند.پس دفاع چهارم مطرح شد که بسیار موثر بود. در میانه دهه 60 این گونه دفاع کردند یعنی با چهار مدافع رایج شد و تیم ها به سیستم 4-4-2یا شکل بهتری از آن یعنی 4-1-3-2روی آوردند.
به این ترتیب وینگر ها تقریباً به هافبکهای کناری کامل تبدیل می شدند. از اینگونه هافبکهای کناری انتظار میرفت سرعت لازم را داشته و توان سانت کردنشان عالی بوده باشد تا در تغییر مسیر های توپ از سمتی به سمت دیگر دفاع چهار نفره شکننده شود.
در دهه 70 با توجه به سلطه سیستم 4-3-3 هنوز برای وینگرهای سنتی جا بود. اما در دهه 80 به ندرت از آن استفاده می شد که به تدریج تسلط دیگر سیستم ها مثل 4-4-2 و 3-5-2 آغاز شد که حضور وینگر ها ی سنتی یک بار دیگر تثبیت می شد. این دقیقاً به این دلیل بود که تفکر نظامی گری از سوی مربیان علیه بازیکنان کناری راه می افتاد که “کرایف” آن را مرگ فوتبال توصیف کرده بود.
نو آوری در شکل بازی “بال ها“–“وینگر ها“
همزمان با ظهور سیستم های 4-2-3-1 و 4-3-2-1 گروهی از مربیان برای رقابت و مقابله با این سیستم به سمت
سیستم 4-4-2 از نوع کلاسیک آن روی آوردند. بنابراین در این سیستم مجدد “وینگر”ها جان گرفتند.
مهارت در دریبلینگ راهی برای برای مختل کردن سیستم 4-4-2 به نظر می رسید و از سوی دیگر حضور دو هافبک “هولدر” یا نگهدارنده بستری را فراهم کرد تا مهارت دریبلینگ فردی دوباره اهمیت پیدا کند. سوال اساسی در این زمان این بود که چرا برخی از بازیکنان کناری ترجیح میدهند به جای بازی در عرض به عمق بروند و فضای افقی و مایل به سمت خط دروازه را برای خود بگشایند؟. در حالی که وظیفه آنان به عنوان یک “بال” حمله از کنار بود است.
با توجه به بازی با یک مهاجم نیاز به هافبک هایی است که نفوذی باشند تا ضریب و درصد گلزنی افزایش پیدا کند. و برعکس گذشته ها که کناریها از دروازه دور میشدند ، اکنون به آن نزدیک می شوند. به خصوص اگر این مهاجم نیز همانند شماره 9کاذب عمل کند.
نکته ذکر شده می تواند تا حدودی دلیل این نوع بازی مدرن را توجیه کند. هنوز هم این ایده که ارسال های مرگبار برای دروازه بان برای دفع مشکل ساز است، وجود داشت. برخی از آنها برای دروازه بان و مدافع مشکل ساز بود و او در شک و تردید اینکه می تواند این گونه ارسال ها را دفع کند یا نه، در هنگام خروج دچار اشتباه میشود.
پس در آن دوران این ایده ارسال ها به تیر دور تر تقویت شد. بنا بر این بهتر است که ارسال های زودرس داشته باشندو به همین دلیل، ارسال کننده که عموما “وینگر”است، باید کمی داخل تر بیاید تا امکان ارسال به تیر دورتر ممکن شود. در کنار آن تحول و تغییر در قانون آفساید، تیم ها را مجبور کرده بود که در عمق بیشتری دفاع کنند پس اینگونه یعنی ارسال به تیر دورتر بهتر و موثر تر به نظر می رسید.
بنابراین گرایش به عمق بیشتر از گرایش به سمت حرکات طولی و ارسال های “دیررس” شد. توپ های چرخشی در تیر دورتر برای بازیکن هم دسته ای که از بیرون و از گوشه محوطه جریمه حمله می کرد پاس بسیار مناسبی است. بنابراین این گونه پاس ها رایج شد.
دلایل دیگری نیز وجود داشت که چرا بازیکن کناری از عرض باید به عمق بیاید. مثلاً برای یک” وینگر” در نبرد تن به تن در برابر یک دفاع کنار، حمله به پای ضعیف تر او یک مزیت و برتری وجود میآورد. او تمایل داشت به جای عبور از کنار های خط، که در مسیر پای قوی ودافع بود، به سمت پای ضعیف تر یعنی پای داخلی حمله بکند و این گرایش به تدریج بازیکن های کناری را به سمت داخل متمایل کرد. از سوی دیگر حرکت به عمق، موجب ایجاد فضا برای دفاع کنار هم دسته می شد که موجب برتری عددی در حمله برای آنها فراهم می گردید.
یکی از دلایل و فلسفه حضور دفاع چهارم پیشگیری از نفوذ کناریها در کانال کنار زمین بود به همین دلایل مهاجم کناری به تدریج مسیر را به شکل مایل و به عمق باز کرد و حرکت مورب در عمق دفاع و شوت زدن رایج شد.به همین دلیل بازیکن کناری بهتر بود که پای قدرتمندش سمت مخالف کانال هجومی باشد. یعنی اگر چپ پا است در راست و اگر راست پا است در چپ بازی کند.
اساساً در فوتبال امروز بازیکنانی که با هردو پا بازی میکنند و روی هر دو پا تسلط دارد چنین دلیلی منقضی است. بنابر این بازی “وینگر معکوس” ربطی به قدرت یکی از پاهای او نخواهد داشت، بلکه دلیل اصلیش تغییر نگرش یا تغییر تاکتیک است، که روی تاکتیک فردی وینگرها تاثیر نهاده است.
در این دوره ها البته دو نوع وینگر به وجود آمد. یکی از آنها شبیه قایقرانی که فقط با یک دست پارو میزند، با چرخش ناگهانی و نیم دایره ای به عمق نه اینکه خیلی سریع بوده و در فضا ی موجود برای نفوذ عمل کند. او در امتداد این حرکت تبدیل به یک “بازی ساز” یا “پلی میکر” در عمق زمین می شود. عموما وینگرهایی که سرعت لازم را ندارند این گونه عمل میکنند. در همین حالت هنوز در کنار فضا برای عملکرد و ورود دیگران وجود خواهد داشت.
نوع دوم وینگر هایی هستند که در هر دو حالت چه حمله از کانال کنار وچه حمله به عمق و حرکت معکوس، مهارت دارند.توان عبور آن ها بسیار بالا است که رونالدو یکی از آنها محسوب میشود. این گونه وینگرها به توان تدافعی و قدرت پاهای مدافع کناری توجه دارند سپس استراتژی حضوری خود را طراحی میکنند.
“مسی “ترکیبی از هر دو دو است. برای مهار این گونه وینگر ها لازم است که گزینش درست در خط تدافعی صورت پذیرد. برخی مدافعان تنها میتوانند “وینگر “هایی را که از کانال طولی حمله میکنند مهار کنند و برخی از آثار متخصص مهارت “وینگر” هایی هستند که به عمق میزنند و به سمت پای مخالف مدافع میروند و حرکتی “معکوس “دارد.
زمانی که واژه “وینگر مرکزی” مطرح شد به نظر حرفی شگفت انگیز یا حتی یک شوخی به نظر می رسید اما با طرح آن به عنوان “وینگر معکوس” یک تناقض آشکار و روشن شکل گرفت. این ادعا آنقدر عجیب نبود که از ظاهرش بر بیاید یکی از گرایشهای تدافعی در سالهای اخیر چگونگی مهار “شماره 10 به عنوان یک “بازیسازی” یا “پلی میکر” بود که در خط جلو مدافعان بازی می کرد.
تیم ها برای مهار آن در منطقه “شماره “14 نیاز به تغییراتی در بلوک های تدافعی بود. پیش از این در مورد ارزشهای این بازیکن در بخشی دیگر پرداخته شده است. زمانی که سیستم اصطلاحاً “ماکه له له” ، برگرفته از نوع بازی “کلود ما که له له” که یک هافبک اصطلاحا “تخریبچی “بود، رایج شد. بازیکنان در محدوده کنش او برای فضاسازی به رقابت پرداختند و مربیان برای فرار از دست چنین بازیکنی به فکر چاره شدند.
سوال این بود که آیا یک “وینگر” می تواند یک هافک میانی هم باشد؟ یک وینگر در ذهن مربیان عموما خصوصیات متفاوت اما مشخصی دارد. او می توانست یک مهاجم خوب یا یک دفاع کننده در کنار یا یک مکمل در کناره ها ،چه در هجوم و چه در دفاع هم باشد. با این همه او برابر درخواست های مربی عمل می کند. به هر حال او به عنوان به عنوان هافبک تهاجمی چپ و راست مطرح می شود.
اَشکال بازی او بستگی به نوع چینش و آرایش تیمی و فضای بازی و تاکتیک های ویژه مربی برای روز مسابقه دارد. به عنوان مثال اگر شما با آرایش 3-4-3بازی میکنید، تعاریفی که از “وینگر تهاجمی” خود در ارتباط آن با هافبک وسط دارید، به گونه ای است که در خیلی از آرایش های رایج وجود ندارد.
برخی از مربیان برای مهار محوطه “شماره “14در سیستم 4-4-2از وینگر ها می خواهند که به عمق و سمت وسط زمین متمایل شوند تا با دو دفاع وسط یک مربع بسازند. این مربع در واقع مهار کننده و پوشش دهنده “منطقه “14است (شکل شماره 1 ) در این حالت “وینگر های معکوس” در یک نوع خود شکل می گیرد.
در فوتبال پس از به سایه رفتن روش بازی “ماکه له له” هافبکهای ظهور کردند که به آنها “تریکوارتیستا” Trequatista می گویند. در واقع یک واژه و مفهوم چند کاره است که میتواند حتی گاهی نقش “شماره 10 را نیز ایفا کند و گاهی به کنارههای زمین هم سرک می کشد یا این که وسط زمین به عنوان یک هافبک تمام عیار ظاهر شود. حتی می تواند به عنوان یک “شماره 9 کاذب” عمل کند.
در چنین حالاتی است که شما می توانید به وینگر های خود ماموریت بدهید تا با بازی وینگر معکوس از نوع اولش زمان هجوم تیم شما ، به داخل می روند و با دو دفاع وسط یک مربع می سازند تا بتوانند بازیکن “شماره 10 را در منطقه “شماره ” 14مهار کنندو حضور این دو “وینگر “در داخل آشکارا بازی آنها را تبدیل کرده است به “وینگر های معکوس” (مثل شکل شماره 2 .
پایان سخن اینکه برای باشگاههای بزرگ از این بابت که بازیکنی که بتواند در پُست مختلف بازی کند و در نقش های مختلف به بازی گرفته شود مشکلی وجود ندارد. یک بازیکن می تواند به عنوان یک هافبک سنتی یا یک “شماره “10 بازی کند و هم او در زمان دیگری به عنوان” شماره 9 کاذب ” بکار گرفته شود و یا اگر مربی بخواهد دوباره در پست طبیعیو تخصصی خود بکار آید.
چنین بازیکنانی، وقتی که از پست های طبیعی خود خارج می شوند و به عنوان” بازیسازها” به کار گرفته می شوند ، تجربه ثابت کرده است که شکل “بازیسازی” آنها متفاوت خواهد بود. مثلاً به جای اینکه در مرکز زمین بمانند و میان خطوط حریف فضا سازی کنند؛ به کناره ها می روند و در عرض “بازی سازی” میکنند؛ هجوم برده یا دفاع می کنند بنابراین جابجایی پست ها در فوتبال حرفه ای چیز عجیب و غیر واقعی نیست.
عموماً برای بازی “غافلگیرانه” از این شیوه ها سود می برند. ” اوزیل” یکی از این نمونه ها است که در کناره ها بازی میکند اما یک “بازیساز” یا “پلی میکر” است.او با حفظ توپ و کنترل در کنارههای زمین، به شکار لحظه ها می نشیند تا از جناحی به جناح دیگر زمین بتواند پاس بلند ارسال کند.اینگونه بازی با تغییر مسیر یا تغییر جهت کلاسیک توپ متفاوت است. در واقع بازی مدرن میان دو “وینگر” است.
جابجایی میان یک هافبک وسط و یک “وینگر” امری محال و ناشدنی نیست و در واقع در فوتبال هر لحظه امکان رخداد آن وجود دارد. این “نقش” یعنی وینگر معکوس، یک پست جدید نیست؛ بلکه عموماً در در حوزه “نیم پُست ” ها جای می گیرد.آنچه که لقب برخی از بازیکنان است. به این گونه فوتبالیستها “وینگرهای فریبی ” نیز میگویند.
نکته مهم این است که این گونه “وینگر”ها یا” بال ها” در طول بازی باید بازیکنان چند کاره ای باشند. تماماً چنین نقشهایی بستگی به استفاده و تاکتیکهای تهاجمی و گزینه های مربی از “نقش” او دارد. با این همه نمی توان با قاطعیت گفت که “وینگرمعکوس” یک انقلاب در تاکتیک های فوتبال بود؛ اما به اندازه کافی مهم بوده است که به آن توجه شود.
مزایای استفاده از وینگرهای وارونه
استفاده از وینگرهای وارونه مزایای متعددی دارد:
- ایجاد فضای مرکزی: با حرکت وینگرها به سمت داخل، فضای بیشتری در مرکز زمین برای هافبکها و مهاجمان ایجاد میشود. این فضا میتواند برای بازیسازی، پاسکاری و خلق موقعیتهای گلزنی مورد استفاده قرار گیرد.
- کشش دفاع: وینگرهای وارونه میتوانند مدافعان کناری را به سمت داخل زمین بکشند و فضا را برای نفوذ وینگرهای همتیمی خود یا مدافعان کناری باز کنند.
- ایجاد موقعیتهای گلزنی: وینگرهای وارونه با نفوذ به داخل محوطه جریمه و ارسال سانترهای زمینی و هوایی، میتوانند موقعیتهای گلزنی خطرناکی را برای مهاجمان تیم خود ایجاد کنند.
- غافلگیری حریف: استفاده از وینگرهای وارونه میتواند حریف را غافلگیر کند، زیرا مدافعان انتظار ندارند که این بازیکنان از سمت داخل زمین به آنها حمله کنند.
معایب استفاده از وینگرهای وارونه
استفاده از وینگرهای وارونه معایبی نیز دارد:
- ازدحام در مرکز زمین: اگر وینگرها و هافبکها به طور همزمان به سمت داخل زمین حرکت کنند، ممکن است در مرکز زمین ازدحام ایجاد شود و این امر میتواند باعث از دست رفتن توپ و ضدحمله حریف شود.
- ضعف در کنارهها: با حرکت وینگرها به سمت داخل، ممکن است کنارههای زمین خالی شود و این امر میتواند باعث نفوذ مدافعان کناری حریف و ارسال سانتر از جناحین شود.
مثالهایی از وینگرهای وارونه
برخی از وینگرهای مشهوری که از این تاکتیک استفاده میکنند عبارتند از:
- آرین روبن: وینگر هلندی بایرن مونیخ و تیم ملی هلند، به خاطر دریبلینگهای تکنیکی و نفوذهایش از سمت چپ زمین به داخل محوطه جریمه مشهور است.
- لیونل مسی: فوق ستاره آرژانتینی بارسلونا و تیم ملی آرژانتین، به طور طبیعی یک وینگر راست است، اما بارها شاهد بودهایم که به سمت داخل زمین حرکت میکند و با حرکات تکنیکی خود مدافعان را دریبل میکند و موقعیتهای گلزنی ایجاد میکند.
- رحیم استرلینگ: وینگر انگلیسی منچسترسیتی و تیم ملی انگلیس، به خاطر سرعت و قدرت دریبلینگ خود مشهور است و از این توانایی خود برای نفوذ از سمت چپ زمین به داخل محوطه جریمه استفاده میکند.
خلاصه مطلب:
وینگر معکوس که به عنوان اینورتد وینگر نیز شناخته می شود، نوعی وینگر در فوتبال است که در سمت مخالف پای مورد علاقه خود بازی می کند. به طور سنتی، وینگرها در سمتی مطابق با پای قویتر خود بازی میکردند تا عبور توپ به داخل محوطه را تسهیل کنند. با این حال، وینگرهای وارونه در سمت مقابل مستقر می شوند و به آنها اجازه می دهند تا از داخل به سمت مرکز زمین بریده و به روش های مختلف در حمله نقش داشته باشند.
استفاده از وینگرهای وارونه در فوتبال مدرن به دلیل تغییرات تاکتیکی و سیستم های بازی تکامل یافته رواج بیشتری یافته است. مربیان از وینگرهای وارونه استفاده می کنند تا گزینه های مختلف حمله را ارائه دهند و مزایای تاکتیکی ایجاد کنند. وینگرهای وارونه با برش دادن داخل روی پای قویتر خود، میتوانند روی دروازه شوت بزنند، از طریق پاسها بازی کنند یا موقعیتهای گلزنی برای خود یا هم تیمیهایشان ایجاد کنند. آنها همچنین می توانند خط هافبک را اضافه بار کنند و برتری عددی در مناطق مرکزی ایجاد کنند.
نقش وینگرهای سنتی، که باز می مانند و روی ارسال سانتر از کناره ها تمرکز می کنند، در بسیاری از سیستم های تاکتیکی تکامل یافته است. ظهور ترکیباتی مانند 4-2-3-1 و 4-3-2-1 بر نحوه استفاده از وینگرها تأثیر گذاشته است. در این سیستمها، وینگرها اغلب به داخل میآیند و بیشتر بهعنوان مهاجمان داخلی یا هافبکهای هجومی عمل میکنند تا بازیکنان سنتی. این تغییر باعث افزایش سیالیت و قابلیت تعویض بین موقعیت ها می شود.
توجه به این نکته ضروری است که وینگرهای سنتی کاملاً منسوخ نشده اند. تاکتیکها و سیستمهای مختلف هنوز از بازیکنان گستردهای استفاده میکنند که روی کشش دفاع حریف و ارسال سانتر تمرکز میکنند. انتخاب بین استفاده از وینگرهای سنتی یا وینگرهای وارونه به سبک بازی تیم، نقاط قوت بازیکنان و برنامه بازی خاص مقابل حریف بستگی دارد.
به طور خلاصه، وینگرهای معکوس یک نوع تاکتیکی از وینگرهای سنتی هستند. آنها در سمت مخالف پای مورد نظر خود بازی می کنند و به آنها اجازه می دهند که داخل را بریده و به روش های مختلف در حمله سهیم باشند. استفاده از وینگرهای وارونه به دلیل تغییرات تاکتیکی افزایش یافته است و آنها گزینه های اضافی و انعطاف پذیری در بازی هجومی خود را در اختیار تیم ها قرار می دهند. وینگرهای سنتی بسته به استراتژی تیم و نقاط قوت بازیکنان همچنان در سیستم ها و برنامه های بازی خاصی نقش دارند.
امیدوارم این مقاله برای شما مفید باشد و اگر در مورد وینگر ها و وینگر معکوس مطلبی دارید خوشحال میشیم در کامنت ها برای ما بنویسید.